تعریف مدرنیسم

تعریف مدرنیسم

تعریف مدرنیسم

مدرنیسم، بروز زیبایی شناسانه مدرنیته در عمل است. مدتی است که ارائه تعریفی دقیق از آن دشوار به نظر می رسد. از نظر برخی , مدرنیته با دکارت آغاز شد و از این رو ,با روشنگری تعریف می شود. از نظر برخی دیگر, مدرنیته ریشه در آثار شارل بودلر و گوستاو فلوبر و همچنین, سرکوب های خونین انقلاب در سال ۱۸۴۸ دارد. به هر روی, ارائه تعریفی مشخص برای مدرنیته امری دشوار است. در واقع, آغازگر مدرنیته, ماهیت پاره پاره و تقلای دائمی آن برای دستیابی به پیشرفت و سبک جدیدی است که ارائه هرگونه تعریف کاملی را غیر ممکن می سازد. )مدرنیسم( ,حال با هر تعریف دقیقی که برای آن قائل باشیم, اصطلاحی است که به مجموعه ای از آثار اندیشمندانی مشخص اشاره دارد. این اندیشمندان به شکلی گسترده, دیدگاه هایی مبتنی بر مدرنیته داشته اند و به مسائل اجتماعی و کنش زیبایی شناسانه آن پرداخته اند. بسیاری از اندیشه های پایه در فهم مارکسیستی زیبایی شناسی, تجسمی از نیروهای سیاسی و اجتماعی اثر گذار بر موضوع بوده است. با این حال این اندیشمندان, از اندیشه مارکسیسم فراتر رفته اند و زیبایی شناسی را به مثابه امری اثرگذار و فرهنگی دیده اند. 

رنه دکارت

بسیاری از این اندیشه های پایه در سال های آغازین سده بیستم به نگارش درآمد و از این رو, این دوران را می توان آغازگر تغییرات شگرف اجتماعی دانست که با یورش ناگهانی مدرنیزاسیون در جامعه همگام بوده است. موضوع اصلی این آثار, ظهور امری جدید و ناگهانی و توصیف لحظه رویارویی با آن است. این نوشته ها, شفافیتی بی بدیل را به تصویر می کشند که در بطن مدرنیته روی می دهد.

نوشته های گئورگ زیمل, با عنوان ))کلان شهر و حیات ذهنی(( بینشی ژرف نسبت به کلان شهر مدرن ارائه داده است. )تشدید زندگی احساسی( که از تحریک بیش از اندازه حواس حاصل می شود، گونه ای دل زدگی, در فرد ایجاد می کند. این امر مشابه رویدادی است که برای پرسه زن در پاساژها در آثار بنیامین روی می دهد. هر دو مورد را می توان محصول وضعیت موجود یا گونه ای مقاومت در برابر آن دانست. )سرسرای هتل( که کراکائر بدان اشاره دارد همچون فضاهای خالی و فراموش شده در آثار ادوارد هاپر است که گونه ای بی خانمانی متعالی در دوران معاصر را به رخ می کشد. در مجموعه این نوشته ها و آثار, می توان مدرنیته را امری دووجهی و حیاتی دانست که بیشتر, به آرمان گرایی در فرهنگ مدرن اشاره دارند و این موضوع را کمتر در گفتمان معماری در نظر گرفته اند. 

تئودورآدورنو

آدورنو به دلیل کاستی های جنبش مدرن در معماری است که توجه خود را به این موضوع معطوف می نماید. در واقع, مقاله او نقدی محکم بر آثار آدولف لوس درباره معماری است که به تناقضی آشکار در بطن پروژه مدرن می پردازد. معماری این دوران به دلیل سرسپردگی به عملکردگرایی که خود سرانجام, به گونه ای سبک بدل میشود نباید از «عملکرد» اجتماعی خود غفلت ورزد. ارنست بلوخ, نیز بدین کاستی ها توجه نموده و به «ویژگی ایستگاه گونه» فرهنگ پرداخته است. از نظر او, معماری برآمده از این فرهنگ, الطاف الهه شعر و موسیقی را از دست داده است. او جایگزین این وضعیت را آن گونه ای از معماری میداند که با بال هایی گشوده به استقبال جهانی آرمانی در آینده پر می گشاید. 

ژرژ باتای نیز اندیشمندی فراتر از زمان خود بود که می توان او را در دسته پساساختارگرایان قرار داد. با این حال باتای در نقد خود از مدرنیته, وجه اشتراک بسیاری با دیگر اندیشمندان مدرن و پست مدرن دارد . پست مدرن پیشتر در بطن مدرن به سان تقلایی بحرانی برای مقاومت وجود داشته است. افول مدرنیسم را شاید بتوان به بی توجهی آن به این انتقادهای محکم و درونی نسبت داد. 

دیدگاهتان را بنویسید